صابون لنگ دراز
يه روزي صابون كوچولوي لنگ دراز داشت آب مي شد چون آب حموم باز مونده بود كه جا صابون خرسي باهوش رو صدا زد جا صا بون خرسی كو چولو هم كه مشغول قلقلك دادن صابون طلايي بود صداي صابون لنگ دراز رو كه شنيد بدو بدو رفت و پريد بغل صابون كوچولوي لنگ دراز و نجاتش داد و بعدش دوتايي باهم خوشحال و خندون رفتن خو نشون . &...
نویسنده :
زهرا دولتی
21:03
ماشين كوچولوي قرمز و چمدون
يك روزي چمدون كه مي خواست به مسافرت بره قبل از اينكه آدم ها بيان ببرنش مسافرت رفت يه سري به ماشين كوچولوي قرمز زد آخه خيلي ماشين كوچولوي قرمز رو دوست داشت.بعداين كه چمدون با ماشين كوچولو سلام و خوشي كرد بهش گفت كه اومدم يه خبربدي بدم ماشين كوچولو گفت: چه خبر بدي چمدون گفت: آدم ها مي خوان منو ببرن مسافرت و اومدم با شما خداحافظي كنم ماشين كوچولو تا اين خبررو شنيد گفت: منم با شما مي يام. اما چمدون گفت: آخه چطوري مي خواي بياي ن...
نویسنده :
زهرا دولتی
23:35
پروانه كوچولو و گل قشنگي
يه روزي پروانه كوچولو ناراحت بود چون گل قشنگي پژمرده شده بود پروانه هم گل قشنگي را خيلي دوست داشت . پروانه كوچولو يك فكري به سرش زد و رفت به دوستان گل قشنگي گفت: بياييد فكري به حال گل قشنگي كنيم. گل ها هم بعد از شنيدن ماجرا فكري كردند و بعدش بدو بدو رفتند به سمت گل قشنگي و بهش آب دادند. براش شعر هاي زيبا خواندن تا اينكه گل قشنگي شاداب شد و پروانه كوچولو هم خوشحال شد و گل قشنگي به دوستانش و پروانه كوچولو گفت ممنون كه منو شاداب كرديد.و بعد همه رفتند توي مزرعه گلها يه جشن به پا كردند و همه پروانه ها و گلها ر...
نویسنده :
زهرا دولتی
23:33
فیل و طناب
يه روزي فيل كوچولو تصيم گرفت با دوستش طناب كوچولو بره دنبال دوستش زرافه كوچولو اونقدر دويدند و دويد ن تا رسيدن به يه دره ولي حواس فيل كوچولو جمع نبود كه يهو افتاد توي دره و خرطوم درازش زخمي شد. ...
نویسنده :
زهرا دولتی
23:33
ماهي كوچولو
ماهي كوچولو تو آب شنا مي كنه اگه تو آب نباشه &...
نویسنده :
زهرا دولتی
23:33
هدیه
توی قرآن نوشته هر کی خوش رفتار باشه هدیه اون بهشته ...
نویسنده :
زهرا دولتی
14:23
مامان میگه تمیزی
لباس هامو من می پوشم می خوام برم به مدرسه مامان میگه تمیزی پیش همه عزیزی ...
نویسنده :
زهرا دولتی
14:20
شادی
سلام سلام بچه ها گلهای توی باغها اگه منو دوست دارین &n...
نویسنده :
زهرا دولتی
8:52