زهرا زهرا ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

یاس سفید

خداحافظ

سلام دوستان از فردا مدرسه ها شروع میشه و من دیگه نمیتونم به وب سر بزنم شاید خیلی خیلی کم سر بزنم تابستون سال دیگه بازم میام خداحافظ ...
31 شهريور 1397

سایت پازل برای کودکان

سلام دوستان عزیز امروز برای کودکانتون سایت ساخت پازل که بسایر جذاب هست آوردم برای ورود به این سایت : اینجا کلیک کنید امیدوارم که کودکانتون لذت ببرند ...
28 مرداد 1397

کاردستی ساده۱

باز هم سلام عرض میکنم به تمام عزیزان این روز ها بیشتر مادران برای کودکانشان بلاگ درست کرده اند بنا بر این امروز یک کاردستی برایتان اوردم تا کودکان شما این کاردستی ه ساده را بسازند و لذت ببرند کاردستی کودک با رول دستمال کاغذی وسایل مورد نیاز رول دستمال توالت کاغذ رنگی چشم های عروسکی گواش یا آبرنگ چسب و قیچی ماژیک وسایل تزیین تمام وسایلی که برای درست کردن این کاردستی احتیاج است از ساده ترین و دردسترس ترین وسایل می باشد. برای ساخت این پروانه های دوست داشتنی ابتدا رول های دستمال توالت را با گواش یا آبرنگ رنگ کنید . می توانید به جای رنگ آمیزی از کاغذ رنگی ها کمک بگیرید و روی رول دستمال بچسبانی...
19 تير 1397

دوستان گلم

سلام به تمامی دوستان من مدتی فعالیت خیلی خیلی کمی در وبلاگم داشتم به همین دلیل تمامی دوستانم را از دست دادم دیگر کسی هم سن و سال من در نی نی وبلاگ نیست چند بار خواستم از نینی وبلاگ بروم اما با آن همه خاطره هرگز دلم نیامد حالا دوست دارم دوباره مثل گذشته فعالیت داشته باشم با تشکر زهرا دولتی ...
19 تير 1397

من

عکس کودیکیم من حالا یازده سال و نیم سن دارم وقتی این وبلاگ رو پدرم برای من زد فقط 3 سال داشتم 8 سال از آن روز ها میگذرد من هنوز وبم را دوست دارم ...
12 ارديبهشت 1397

لاک طلایی

لاک پشت من قشنگه لاکش طلایی رنگه                        دوسش دارم  زیادی                         می کنم باهاش آب بازی ...
20 آذر 1394

من جوجه هستم

     من جوجه ام قشنگم🐤          خیلی ناز و زرنگم🐥                                                          بابام خروس شجاعس🐓                                &nb...
19 آذر 1394

تولد بلبل کوچولو

  یک روزی جوجه کوچولو تصمیم گرفت بره به تولد بلبل کوچولو  دوستش واز مامان مرغی اجازه گرفت وگفت :مامان میشه برم تولد دوستم بلبل کوچولو مادرش گفت:بله برو ولی وقتی که کیک تولد روخوردی نری از خونه شون بیرون تا من بیام دنبالت. جوجه کوچولو هم قبول کرد و رفت. وچند ساعتی گذشت از تولد و کیک هم خوردن،جوجه کوپولوگفت بلبل میشه برم بیرون. بلبل گفت اگه بری گم میشی یا گربه میخوردت ولی جوجه کوچولو گوش نکرد و رفت. وانقدر رفت و رفت و رفت که خیلی دور شد و گم شد. و با خودش گفت کاشکی حرف بلبل کوچولورو گوش میکردم ومنتظر مامان مرغی می موندم. و گریه کرد. چند ساعت گذشت  تا اینکه سرو کله یه گربه سیا ه رنگ پیدا شد میو میو میکرد: من اومدم...
25 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاس سفید می باشد